هانگوگ نامه

گاه نوشت روزگار دانشجویی در کره ( هانگوگ در زبان کره ای یعنی کره)

هانگوگ نامه

گاه نوشت روزگار دانشجویی در کره ( هانگوگ در زبان کره ای یعنی کره)

اولین مصاحبه 1388

سلام

به توصیه امیر آقا بخش سفرهای داخلی را اینجا می نویسم چون با آغاز مصاحبه ها به قول امیر دارم مارکوپولو می شوم.

 چند وقت قبل از یکی از دانشگاههای پایتخت برای مصاحبه زنگ زدند و البته بی هیچ دلیلی فرمودند خوب اگر دوست نداری و نمی توانی بیخود نیایی!(این جمله به چه معنی بود نمی دانم) البته توافق شد زنگ بزنم و ساعت نهایی را اطلاع بدهند. خوب طبق انتظار چند باری زنگ زدم و به طرق گوناگون سر کار رفتم اما از آنجا که گیرتر از این حرفها هستم هی زنگ زدم تا فرد مورد نظر را پیدا کردم و قرار نهایی را گذاشتیم.

خوب بلیط هم ماجرایی شد و اینجا هم سر کار رفتم و بالاخره مجبور شدم با اتوبوس بروم. واقعا مسافرت در سرما و با اتوبوس و 14-15 ساعت نشستن حالی می دهد. وقتی فکر دوران دانشجویی کارشناسی می افتم تعجب می کنم چطور با شرایط 15 سال قبل و آن اتوبوس ها 17-20 ساعت می نشستم و تکان هم نمی خوردم.

به هر حال رسیدیم و بعد از زیارت وزارت وگرفتن اصل ارزشنامه به سمت هدف حرکت کردم. با این که گفته بود زودتر بیایم تا بیشتر آشنایی صورت بگیرد ولی خوب تشریف نداشتند.خانم منشی گروه هم اصلا در جریان مصاجبه نبود و معلوم بود که قضیه سرکاری است. خوب من هم رفتم یک دانشگاه دیگر و دیدن یکی از آشناها. اما چه فکر می کردم در مورد دانشگاه پایتخت و چه دیدم. وقتی وارد دانشکده شدم و ساختمان و آزمایشگاه را دیدم همان اولش افسرده شدم. اگر تهران این طور است پس بقیه جاها چطور است!؟ در مقام مقایسه با دانشگاه دوره ارشدم هیچ چیز نبود. دست کم ساختمانش شیک و نو و جادار است. کلاسهایشان که در فرمت مغازه های کنار خیابان بود و در مستقیما به بیرون باز می شد. حالا ندانی می گویی دانشگاه فلان و بهمان.اووووووووووه. با این که دو سالی تهران بودم هیچ وقت سری به این دانشگاه نزده بودم ولی فکر می کردم خیلی باید جای مناسبی از نظر مکانی باشد.

خوب از آنجا که بعد این همه تغییرات کلی به خیابان ها و بزرگراهها آشنایی داشتم  سر وقت نرسیدم ولی گویا اصلا کسی منتظرم نبود. ناگفته نماند دفتر گروه هم تا 1 ظهر بسته بود و هر چه تماس می گرفتم کسی گوشی را برنمی داشت.

از سر ناچاری ساعتی علاف شدم و آنها هم چون این همه راه را آمده بودم  بالاخره جمع شدند تا مصاحبه کنند.خوب قبلش هم خیلی تعارفم کردند بنشینم و تا زمان مصاحبه هی توی دانشکده و اطرافش قدم زدم.هوا هم البته به شدت گرم بود!

وقتی هم صدا زدند تا برای مثلا مصاحبه چندان روی خوشی در همان آغاز نشان ندادند گویا نباید می آمدم. خوب تحصیل کرده های ایرانی را که می شناسید دست کم ظاهر را رعایت می کنند.خوب جمعشان که جمع شد شروع به سوال کردند البته به هر چیزی ربط داشت الا چیزهایی که من فکر می کردم یک مصاحبه علمی باشد.  به نظر شما مجرد بودن من و چرایی ازدواج نکردن با دخترهای کره مربوط به این مبحث است یا نه؟ حالا تخفیف می دهیم که می خواسته اند جو خشک نباشد. البته در همان یکی دو جمله اولیه مشخص شد نباید می آمدم  ولی خوب آمدم و با وجودی که زیاد هم مایل نیستم تا تعیین تکلیف نهایی پیگیر خواهم بود.

یکی که اصل کاری بود در اولین جملات گفت خب کار خوب و قشنگی کرده ای ولی ما فیزیولوژی می خواهیم !!!(جالب این است کی یکی از دانشگاههای شهرستان به من گفتند: تو فیزیولوژی هستی و ما سیستماتیک می خواهیم!)

تازه کشانده ام تهران بعد این همه راه و یک روز علافی توی تهران فقط نشستند بگویند که کار تو ملکولی بوده و ما فیزیولوژی می خواهیم. خوب گفتن این حرف که مصاحبه نیاز نداشت.تازه اگر جز گزینه های مورد نظر نبودم چرا برای مصاحبه دعوت شدم و اصلا چطور انتخاب اولیه شدم.از اولش هم دیدم که سرکاری هست مصاحبه.من هم هجومی برخورد کردم و گفتم فیزیولوژی بدون کار ملکولی از نظر من فیزیولوژی نیست. گفتد می توانی دکترا فیزیولوژی درس بدهی.گفتم اگر سرفصل های ایران را می گویید از نظر من چیز خاصی نیست.والبته باید بدانم چه موضوعی را باید تدریس کنم چون بدون مطالعه حرف نمی زنم. توی ذوقشان هم زدم و گفتم کره می خواستند که بمانم که حالا برگشته ام اینجا. البته قبلش هم یک دانشگاه دیگر هم بودم ولی دنبال دانشگاههای وزارت علوم هستم.

برای این که زیاد احساس کلاس نکنند گغتم چند جای دیگر هم مصاحبه دارم و بعدا باید تصمیم بگیرم.به هر حال قرار شد بگویم کی می آیم برای سمینار که این مرحله را هم یعنی گذراندم! البته باز هم شک دارم. به نظرم می آید این هم پی نخود سیاه فرستادن بود چون امروز برای سمینار زنگ زدم گفتند گروه زمانش را  تعیین می کند و به تو خبر می دهند.

جالب این که گفتند چرا فلان دانشگاه نزدیک به شهرتان درخواست ندادی؟گفتم آنجا کسی را توی خودش راه نمی دهد. از حالا هم برای آینده کنار گذاشته اند.(گویا هر دانشگاهی باید دانشجوهای خودش را استخدام کند).یکی از آقایان گفت: دیروز فلانی را دیدم(یکی از استادهای تحمیلی پایان نامه ارشدم) و همان لحظه حدس زدم که یک جای کار از جانب او باید ایراد داشته باشد. اتفاقا خیلی به ایشان برخورده بود که به عنوان دانشجوی کارشناسی جرات کرده ام و وارد زمینه تدریس ایشان شده ام و کتاب ترجمه کرده ام. نمی دانم این چه تفکری است که خود را مالک یک زمینه کاری و تحقیقاتی می دانند و کسی که بخواهد بی اجازه بزرگان خود خوانده وارد شود مغضوب می شود. حالا اگر جایگاه بین المللی داشته باشند حرفی نیست.

یاد یکی از دوستان افتادم که روی گلسنگ کار می کرد و دانشجوی کارشناسی بود. می خواستند مجبورش کنند صاحب طرح مدرسین دانشگاه که کارشناسی ارشد هم بیشتر نداشتند(که البته تخصصی هم در این زمینه نداشتند) باشند و او برای آنها کار بکند و معلوم است بعدا صاحب مقاله و امتیاز کی هست. البته او تن نداد و الان هم دکترایش را روی گلسنگها در فنلاند می خواند. یعنی فنلاندیها به او پول دادند تا برود و با آنها کار کند. گویا در ایران مهم این است کی اول وارد سیستم شده است نه کی بهتر از دیگران است.

خوب آخر مصاحبه به خوبی و خوشی گذشت و کلی صحبتهای دوستانه شد و سعی شد با دل شاد و البته گوشهای دراز بفرستنم پی کارم غافل از این که دیگر من هم این قدرها خام نیستم و از من هم سنی گذشته است و آدم ها دیده ام و شناخته ام. جالب این که یکی از آقایان همان اول مصاحبه فهمید ناراحتم و گویا می خواهد بچه گول بزند گفت: الان برو فلان دانشکده پیش فلانی با او صحبت کن ما هم به او زنگ می زنیم.و من هم از جایم تکان نخوردم. این همه راه آمده ام برای این کار نه آن کار که فقط از سر بازم کنید.البته مدیر گروه واقعا رفت دنبال آن آقا تا با هم صحبت کنیم ولی گویا او هم سرکارش نبود.

بعد هم رفتم پیش یکی از استادهای قدیمی ام در یکی از دانشگاههای دیگر تهران. به قدری به من روحیه داد که کلی حظ کردم! آن زمان که استادم بود تازه از خارج برگشته بود و سر شار از انرژی ولی الان فقط روی همه چیز دید منفی داشت. بی حال و نا امید از دانشجوهای تازه وارد. چیزی گفت که شاخ درآوردم.رشته ارشد در تخصصی ترین درس که همان رشته را در ارشد می خوانی و ضریب 3-4 دارد طرف با صفر درصد قبول شده است. حالا بعدا چطور متخصص این رشته خواهد شد .الله اعلم.ادعای مابعد این که من تهران درس خوانده ام بماند.

خوب تاکسی ها تهران هم تا نگویی دربست نمی ایستند حتی تاکسی های خطی حتی اگر مسافر هم کم داشته باشند. دربستی هم که هی باید این 5 تایی های ناقابل را تند و تند خرج کنی.البته با مرام هم پیدا می شود ولی... به هر زحمتی بود رسیدم فرودگاه و البته شانسی تا وارد شدم یکی پرسید فلانجا می روی؟گفتم بله. گفت کارتت را بده تا بلیط صادر کنم بعد پولش را حساب می کنی. خوب تنها جایی که در این سفر شانس آوردم اینجا بود که شانسی رفتم فرودگاه و بلیط گیرم آمد. بلیطش هم از این چارتر ها بود که گلگی بلیط می خرند و شمای مسافر بلیط گیرت نمی آید نه اینترنتی و نه آژانسی و بعدش مثل ترمینال می آیند می پرسند کجای می روی.

 

فرودگاه هم از قضا با یکی آشنا شدم که معاون آموزشی یک دانشگاه بود.گفت همه این اطلاعیه ها سرکاری است( راست و دروغش به من چه) و خیلی ها به ما اعلام نیاز می کنند می گوییم مدارک بفرستید و ما هم به به چه چه می کنیم و بعدش 2-3-4....ماه می گذرد هیچ خبری نمی دهیم و طرف بی خیال می شود. حتی به نقل قول از یکی از همکارانش گفت این استخدامی کارمندان هم طرف 3-4 ماه است سر کار می رود بقیه می آیند آزمون استخدامی می دهند  به خیال این که واقعی است.

به هر حال تا اینجایش هم زیادی نوشتم. چون این حرفها اینجا می تواند کار دستت بدهد. ممکن است به پر قبای کسی بربخورد و مدعی بشود.

اگر خارج از ایران هستید هنوز هم سفارش می کنم برنگردید. بگذارید اگر توانستم وارد سیستم بشوم و شرایط را بررسی کردم بعدا خواهم گفت برگردید با بمانید. ولی فعلا چون کار از محکم کاری عیب نمی کند بمانید.

خدانگهدار

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
پوریا جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 ب.ظ

با سلام
باور نکرئنی است یعنی شما با ندرک دکتری هنوز صاحب شغلی در ضمینه کاری خود نشده اید
انشاالله خدا مشکل کار همه جوانان را حل کند.

سلام
در مورد بودن کار برای دوره کارشناسی ارشد: در آن زمان کار بود و هم دوره هایم استخدام شدند و الان با بورس دولت دکترا در خارج می خوانند ولی نمی دانم چرا هیچ جا به درخواست های من پاسخ نداد. شاید نبود پارتی.
برای دکترا در حال حاضر کار هست و ظاهرا دانشگاه ها اعلام نیاز هم می کنند. مدارک می فرستی یا دعوت به مصاحبه می کنند و بعد از مصاحبه خبری نمی شود یا زنگ می زنند و می گویند برای مصاحبه انتخاب شده اید ولی باز هم خبری نمی شود. در این مورد هم ربطی به توانایی علمی ندارد چون کلیه کسانی که می شناسم اگر پایین تر از من نباشند بالاتر هم نیستند. عواملی دیگر دخیل است. فعلا هم هفتمین ماهی است که بیکارم و منتظر دریافت پاسخی از سیستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد